سروش ابراهيمى
على جان سلام. در مورد سياست حزب در تظاهراتهاى ١٨ تير، اگر مثلا حزب حکمتيست در کنار سلطنت طلب ها بايستد، باز هم کنار حکمتيستها جايز است بايستيم؟ مرسى.
سیاوش جان سلام، من یک سوال داشتم. اگر مالکیت اشتراکی و لغو کار مزدی به ملی شدن سرمایه و برنامه ریزی دولتی تولید سرمایه داری تنزل پیداکنه، رشد سرمایه داری خصوصی را باعث میشه یا ؟؟ اگر ممکنه کمی این مسئله برام توضیح بدید ممنون میشم.
رفيق سروش ابراهيمى عزيز،
١٨ تير گذشت و متاسفانه در داخل ارعاب اجازه برگزارى ١٨ تير را نداد و در خارج نيز فضاى سياسى مانند سالهاى پيش نبود. اما به هر حال سوال شما يک سوال سياسى است و شامل يک آکسيون معين نميشود. حزب ما سياستى را تدوين کرد که نهايتا جنبش کمونيسم کارگرى در اين روز معين متحدتر ظاهر شود. اين نقطه عزيمت ما بود که در مقابل سياستهاى رايج سکتاريستى است. مشخصا حزب اتحاد کمونيسم کارگرى سياست تظاهرات مشترک و ائتلافى با سلطنت طلبان را ندارد. ما دو جنبش متفاوت ايم و در آينده تقابل هايمان نيز بيشتر و بيشتر ميشود. سياست ما تقويت جنبش کمونيسم کارگرى، تقويت چپ جامعه در مقابل راست جامعه، تقويت سرنگونى طلبى و تامين دخالت مردم در سياست در مقابل سياست سازش و نقطه سازشها و بيرون راندن مردم از صحنه سياست است. در مورد تظاهراتها و حرکتهاى توده اى که ابعادى بسيار فراتر از نيروى سازمانى اپوزيسيون را دارد، سياست ما شرکت فعال در آن و گرفتن ابتکار عمل به نفع جنبش آزادى و برابرى است. در چنين اجتماعاتى ممکن است و شايد بهتر است بگويم قطعا جرياناتى متخاصم ظاهرا و موقتا "همسو" ميشوند. اما اين درک سطحى از جدال سياسى است که در ميان برخى از جريانات فرقه اى هنوز رايج است. حقيقت اينست که جنگ برسر افق کمونيسم در مقابل افق سرمايه دارى، جنگ برسر هژمونى سوسياليستها در مقابل راستها در چنين اوضاعى چه در داخل و چه در خارج با فرض تفاوتهائى موضوع محورى است. سياست ما در چنين مواقعى اينست که چپ بطور کلى و کمونيسم کارگرى بطور اخص در مقابل کمپ راست و سياستها و شعارها و اهداف آن دست بالا را بگيرد. سياست ما اينست که توده مردم معترض به وضع موجود با سياست و شعار کمونيستها به جنگ جمهورى اسلامى بروند. موفق و پيروز باشيد.
در مورد سوال دوم در طرح موضوع ملاحظه ای دارم. آنچه در شوروی سابق و بلوک شرق و یا چین اتفاق افتاد "تنزل هدف مالکیت اشتراکی و لغو کار مزدی به ملی شدن سرمایه و برنامه ریزی دولتی نبود، بلکه آلترناتیو ناسیونالیستی و غیر کمونیستی در مقابل کمونیسم و هدف اقتصادی انقلاب کارگری بود. موضوع نه صرفا عدم درک و محدودیت افق از کمونیسم؛ بلکه نوع خاصی از سرمایه داری و ابقای آن بود که زیر فشار تمایلات و پرچم انقلاب اکتبر به درجه ای از سازش با طبقه کارگر تن داده بود. میحواهم تاکید کنم که تحت نام کمونیسم و انقلاب اکتبر، در شرایطی که بورژوازی سرنگون شده بود و بلشویسم آلترناتیو اقتصادی کمونیستی نداشت، راه حل سرمایه داری دولتی مقدورترین امکان تاریخی در چهارچوب انقلاب اکتبر و شرایط اجتماعی روسیه انقلاب کرده برای بورژوازی است. سرمایه داری دولتی ضرورتا به رشد سرمایه خصوصی منجر نمیشود. اینها هر دو چه در دوره قدیمتر سرمایه داری و چه امروز بعنوان اجزا ارگانیک سرمایه داری عمل میکنند. ما با سرمایه داری تماما دولتی یا تماما خصوصی روبرو نیستیم. در کشورهائی مانند روسیه و عقب افتاده تر از روسیه و حتی ژاپن، رشد سرمایه داری و رفع موانع پیشا سرمایه داری و تامین یک پایه صنعتی و شکل دادن به بازار داخلی بدون دخالت دولت و اعمال محدودیتها بر مکانیزم بازار ممکن نبوده است. دخالت دولت در تعیین سیاست اقتصادی برای رفع معضلاتی مانند رکود و کسادی و کنترل عوارض بحران اقتصادی و یا حتی تحولات تکنولوژیک در سرمایه داریهای پیشرفته غربی هم به کرات اعمال شده اند. سرمایه داری متکی به رقابت و بازار آزاد معنی اش نفی تمام عیار دخالت دولت در مکانیزمهای اقتصادی نیست. امروز برای جهت دادن به حرکت سرمایه و تعیین شاخصهای اقتصادی نظیر نرخ رشد، تعیین قیمتها، سطح اشتغال، ترکیب تولید، نرخ بهره، سیاستهای مالی و پولی و غیره، دولت و نهادهای سیاستگزار دولتی و انحصارات غیر دولتی نقش ساختاری در سرمایه داری ایفا میکنند. یک نکته را هم اضافه کنم که "ملی شدن سرمایه" به معنی حق بهره برداری همگانی از آن نیست. معمولا در دیدگاه چپ اردوگاهی و سرمایه داری دولتی، نفی تعدد سرمایه و تعدد تک سرمایه دار، و مالکیت دولت بر سرمایه ها بعنوان یک سرمایه دار بزرگ، با "ملی شدن" و "سوسیالیزاسیون" معنی شده است- در صورتی که اینجا کارکرد سرمایه بعنوان یک رابطه اجتماعی و قوانین آن تغییر نمیکند. از موضع کارگر مزد بگیر چه فرقی میکند که کارفرما دولت است یا مستر و حاجی فلانی.
در روسیه نظام بورژوائی و مناسبات اقتصادی متکی بر کار مزدی بازسازی و احیا شد. آنچه که تغییر کرد تعدیل مکانیزمهای بازار و دور زدن آن با برنامه توسط یک سیستم اداری بود که اصطلاحا تقابل برنامه و بازار نام گرفته بود. کمونیسم کارگری بحثی در مورد "ملی کردن سرمایه" ندارد. کمونیسم از زاویه اقتصادی برسر الغا کل بنیادهای اقتصاد سرمایه داری از جمله کالا بودن نیروی کار، برقراری یک سیستم ارزشی بعنوان مبنای مبادله و توزیع محصولات میان بحشها و آحاد مختلف جامعه، اقتصاد مبتنی بر پول، الغای مالکیت خصوصی بر وسائل کار و تولید، و از بین بردن مکانیزم بازار است.
داود قاسملوئى
برای چندمین بار از شما خواسته ام که از فرستادن ایمیل به آدرس من خوداری کنید. ولی اینطور به نظر میرسد که شما حتی الفبای تمد ن را هم نمیدانید. من نمیدانم به چه زبانی بشما بگویم که من اصلا از ایدئولوژی شما بیزارم و آنرا هم پای ایدئولوژی اسلامی میدانم. هر دو را مضر و خطرناک برای هر جامعه میدانم. کما اینکه تجربه های کشورهای کمونیستی نشانداده که این ایدئولوژی چگونه آنها را عقب افتاده و فقیر نگهداشته و استبداد کمونیستی همانند استبداد اسلامی برای هر کشوری مانند یک بیماری عمل میکند . همانطور که زنده یاد شاه فقید ایران در کتاب انقلاب سفید خود گفته اند "ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه " هر دو ضد ایرانی، ضد ملی و ضد انسانی میباشند. حالا لطف فرموده دیگر ایمیل نفرمائید. داود
آقاى داود عزيز،
از مرکز پخش ميخواهم که اى ميل شما را حذف کند. معمولا اگر دريافت کننده اى مايل به دريافت نشريه نباشد، اسمش از ليست حذف ميشود. شما که از تمدن و علم لابد بهره برديد، ميتوانيد اى ميل را با يک کليک به بخش بالک و اسپام بفرستيد. اما چند کلمه در مورد اظهار نظرتان؛
کمونيسم ايدئولوژى نيست، نقد عملى و اجتماعى طبقه کارگر به نظام بردگى شما است. از شاهى و ملى و جمهورى ناب تا پارلمانى و اسلامى. تفسير ايدئولوژيک از کمونيسم تفسير طبقه شما از کمونيسم است نه تفسير مارکس و منصور حکمت. کمونيسم ضد ايدئولوژى و ضد وارونه کردن حقايق جهان مادى و کاذب کردن آنست. کمى مارکس بخوانيد حتما به تمدن و نگرش تان به دنيا مفيد واقع ميشود. ناسيوناليسم و سلطنت که شما طرفدار دو آتشه آن هستيد يکى از اين ايدئولوژيهاى منحط جامعه سرمايه دارى است. من واقعا در تعجبم که انسانهائى هنوز پيدا ميشوند و در قرن بيست و يکم از شاه و سلطنت حرف ميزنند! ببينم مگر شما رعيت هستيد که شاه ميخواهيد؟ مگر مردم را رعيت فرض کرديد که نظام پادشاهى مطالبه ميکنيد؟ به همين دليل است که شاه خود را از آنرو شاه ميداند که مردم را رعيت فرض کرده است و کسانى مثل شما از آنرو شاه بودن شاه را قبول کرده اند که رعيت بودن خود را پذيرفته اند! "انقلاب سفيد" يعنى اسم مستعار رفرم ارضى و مسلط شدن سرمايه دارى در ايران، در واقع ميبايست خود شاه و نظام سلطنت را هم سرنگون ميکرد. چون انقلابات بورژوائى در اروپا چنين خصلتى داشتند و عمدتا عليه "ارتجاع سلطنت و مذهب" که دو قلوى تاريخى اند قد علم کردند. اما در کشورهائى مانند ايران مسلط شدن شيوه توليد سرمايه دارى چنين مسيرى را نرفته است. مستقل از اين بحث که جوانب مختلفى دارد و در اوائل انقلاب ۵٧ توسط منصور حکمت در يک شاهکار سياسى تدوين شده است، شما با اين تاريخ تان نميتوانيد به کمونيستها فخر بفروشيد. کمونيسم روسى و سرمايه دارى دولتى ربطى به کمونيسم کارگرى ندارد، اگر شما اين را به حساب کمونيسم ميگذاريد خب ما هم هيتلر و موسولينى و فرانکو و خمينى و ايدى امين و پينوشه و پاپا دوک و بى بى دوک و صدها ديکتاتور و آدمکش را به حساب تاريخ پدر تاجدارتان ميگذاريم. ميبينيد با اين فرض هنوز کارنامه شما بسيار سياه است و در موقعيت فخر فروشى به کمونيسم نيستيد. اگر در مورد سرمايه دارى و سوسياليسم و تفاوت نظام سلطنتى و کمونيستى و ربط ايندو به آزادى و انسان بحثى داريد، بفرمائيد. ما استقبال ميکنيم و در بحث با علاقه شرکت ميکنيم. شما ميتوانيد بجاى شعار دادن از استبداد سلطنتى و ديکتاتورى سرمايه دارى دفاع کنيد. اين متين تر و سياسى تر است. موفق باشيد.
فرهاد فرهادى عزيز،
يادداشت شما به شراره نورى دريافت شد. کارهايتان جالب و موثر است. خوشحاليم که ايده ها و ابتکارات روشن و مفيدى را ارائه ميکنيد. به توصيه شما در مورد کار در داخل توجه داريم و از کمک و تجربه شما هم استفاده ميکنيم. آنچه که ما و شما و ديگران را در ژاپن و ايران و اروپا و آمريکا بهم وصل کرده است، هدف واحدى است که بايد به کمک هم و با نيروى متحد پياده اش کنيم. با هم بيشتر در تماس خواهيم بود. دستتان را بگرمى ميفشارم.
رفيق دانشور عزيز،
در مورد بحث ستم و رفع ستم و تفاوت آن با جنبش ها بيشتر توضيح دهيد. با درود بيژن
رفيق بيژن عزيز،
با تشکر حتما اين بحث را مفصل تر دنبال ميکنيم. مايلم نظر خودتان را هم بدانم. اینجا تاکید کوتاهی میکنم؛ این بحثی متدولوژیک در باره شیوه برخورد به جنبشهای سیاسی است. معمولا چپ سنتی و پروسویت سابق و یا رگه های مختلف تروتسکیستها و طرفداران سابق انور خوجه، دفاع از هر مردم تحت ستمی را با دفاع از جنبشی که به نام آن ستم برپا شده است را یکی میدانند، و بدتر، آن جنبش معین را نماینده مردمی میدانند که مورد ستم قرار گرفته اند. مثلا جنبش ناسیونالیستی و ارتجاعی قوم پرست میشود نماینده سیاسی "خلق کرد" و امروز "ملت کرد" و یا الاحواز و جریانات فرقه ای و تروریست که خود را "سنی و بلوچ" معرفی میکنند و بنام نامی مردم بلوچ سرمیبرند، میشوند نماینده کارگر و مردم محروم در بلوچستان! مرتجعی مانند چهرگانی و امثال "گرگهای خاکستری" فاشیست مدعی نمایندگی مردم در آذربایجان را میشوند و این چپ بسادگی این دروغ و شارلاتانیزم سیاسی را میپذیرد. برای این چپ ظاهرا جامعه طبقاتی نیست، جنبشهای اجتماعی و سنت های سیاسی که در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری ریشه دارند وجود ندارند، حقوق جهانشمول وجود ندارد، هرچه هست قوم و قیبله و عشیره و سکتهای مذهبی و هویتهای رنگین کمانی است. این البته در دنیای ارتجاع پست مدرنیستی فرموله هم شده است و عده ای با افتخار به عهد عتیق رجعت کردند و قصد دارند جامعه و مردمی را نیز با حود به عهد عتیق ببرند. این نوع چپ عمدتا در تقابل دو ارتجاع سرمایه داری، مثلا طالبان و آمریکا، پرو طالبان میشود. ضد کاپیتالیست و ضد سرمایه نیست، ضد ارتجاع بزرگتر است. در تقابل اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی جانب تروریستهای "جهان سوم" را در برابر با "امپریالیسم" میگیرد. در تقابل رگه های مذهبی جانب بخشهای "رهائیبخش و میانه رو" را میگیرد. در بحث ستم ملی طرفدار جنبش ناسیونالیستی و قوم پرست تحت نام مقابله با ستم ملی میشود. در مقابله با رفع ستم به هموسکشوال ها طرفدار هویت براساس تمایل جنسی جنبش هموسکشوال میشود. وقتی در دیدگاه و نگرش این خط دقیق میشوید با اصول و حقوق عام انسانی و پیشرو و مدرن روبرو نمیشوید. سنت و خرافه است که تقدیس میشود یا به آن آوانس داده میشود.
من میگویم کسی که میگوید جنبش هموسکشوال جنبشی مترقی است باید بدوا ترقیخواهی تثبیت هویت براساس تمایل جنسی را در تقابل با هویت انسانی و طبقاتی نشان دهد. چرا برهمین اساس نمیتوان گفت جنبش قوم پرستی و ناسیونالیستی که به بهانه ستم ملی هویت قومی و نظام فدرال را جار میزند مترقی است؟ چرا جنبش اصلاح دینی و پروتستانتیسم مترقی نیست؟ نمیتوان چند معیار داشت. اگر شما کمونیست و ضد مذهب و ضد شقه شقه کردن انسانها براساس هویت های جعلی هستید، اگر شما مخالف تبعیض و ستم بر هر اساسی هستید، راهتان مبارزه برای نفی این ستمها است نه ایجاد هویتهای جدید براساس ستمهای روا شده. اگر هویت براساس تمایل جنسی مترقی است چرا نباید هتروسکشوالها هم جنبشی با هدف ایجاد و تثبیت این هویت راه بیاندازند؟
مسئله ساده است. باید برای نفی ستم و ایجاد شرایط برابر و انسانی و تعمیم و رسمیت دادن به آزادیهای فردی و اجتماعی قاطعانه مبارزه کرد. نیازی نیست کسی برای توجیه موضعش در مورد ستمهای روا شده سخن بگوید. این روش در تقابل با کسی لازم است که این ستم را انکار میکند نه کسی که برای رفع آن تلاش میکند. من میگویم این جنبشها با مردمی که داعیه دفاع از آنها را دارند و نفس ستم و راه حل آن رابطه مستقیمی ندارند. از دو جنس اند. مبارزه برای رفع ستم مشروع و انسانی و آزادیخواهانه است، تلاش برای تثبیت هویتی کاذب در میان دیگر هویتها تلاشی ارتجاعی است. دوستی استدلال کرده بود که تمایل جنسی از هر نوع امری طبیعی است و مریضی نیست و بنابراین هویت کاذب نیست. بحث طبیعی بودن هیچ ربطی به نکته مورد اشاره من ندارد. در این بحث کسی تمایل هموسکشوال و هتروسکشوال را بعنوان امری طبیعی انکار نکرده است. بحث برسر عدم طبیعی بودن نیست، این استدلال جریانات ارتجاعی است. بحث برسر هویت اجتماعی و سیاسی است که براین اساس ساخته و پرداخته میشود. میرسیم به نقطه اول، اگر طبیعی بودن یک امر دلیلی بر کاذب بودن نیست، پس هویت ساختن بر اساس تنوعات تمایل جنسی و هر تمایل دیگر درست و "مترقی" است!؟ این تناقض پاسخ ندارد و در دستگاه فکری چپ سنتی و فرقه ای، که مارکسیسم برایش علم انطباق با هر حرکت قسمتی و صنفی است، سیاستش دنباله روی از این جنبشها و همراه با آنها "مترقی" نامیدن آنها در قلمرو سیاسی بجای دفاع از هویت عام انسانی و حقوق برابر و جهانشمول انسانی است. این یک گوشه تفاوت دیدگاه کمونیستی کارگری با دیدگاه چپ فرقه ای در برخورد به جنبشهای سیاسی است. برايتان آرزوى موفقيت و پيروزى دارم.
هشدار درباره خطر جانی برای محمود صالحی
اعلام اعتصاب غذاي 24 ساعته براي آزادي محمود صالحی. برای نجات جان محمود صالحی تلاش کنیم. اتحاد و همبستگی طبقاتی ما رمز پیروزی ماست. به اعتصاب غذاى ٢٤ ساعته در دفاع از محمود صالحى بپیوندیم. ماهان
ماهان عزیز،
باید دسته جمعی فعالیتهایمان را برای آزادی محمود صالحی، منصور اسانلو، فعالین دانشجوئی و حقوق زنان و کلیه زندانیان سیاسی شدت دهیم. هر ابتکاری را برای عقب راندن رژیم اسلامی و دفاع از حرمت و حقوق کارگران و جنبش آزادی و برابری تقویت کنیم. اما باید به روشهایمان هم توجه کنیم. چرا اعتصاب غذا آنهم در خارج کشور؟ اعتصاب غذا یک خود زنی است و عمدتا تاکتیکی است که فرد در شرایط استیصال و ناامیدی به ایجاد و یا وجود یک حرکت اجتماعی و سیاسی میکیرد. اگر با درجه ای اغماض و به عنوان یک ناچاری اعتصاب غذا را در شرایطی که هیچ وسیله اعتراضی دیگر موجود و ممکن نیست – مثل سلول انفرادی- درک کرد، اما اعتصاب غذا در خارج و در جائی که اجباری برای اتخاد این روش نیست چرا؟ تازه ما در همان شرایط فرضی هم با آن مخالفیم. درک میکنیم اما مشوق آن نیستیم. از این گذشته کجا سنت مبارزه کارگری مبتنی به اعتصاب غذا بوده است؟ میدانم در مواردی اخیرا کارگران دست به این اقدام زدند اما این سیاستی اشتباه بوده است و با سنت طولانی روشهای اعتراض و مبارزه کارگری تناقض داشته است. کارگر و محمود صالحی برای آزادی و برابری و رفاه و نفی گرسنگی میجنگند، کارگر گرسنه استف به چه دلیلی باید اعتصاب غذا کند؟ چرا باید سنت چریکی و مذهبی را اتخاذ کند؟ چرا باید در حمایت تلاش انسانی کارگر برای آزادی به خود حمله کنیم؟ چرا نباید روشهای اجتماعی تر و توده ای تر اتخاذ کرد؟ آیا به همین اعتبار میتوان طبقه کارگر را به اعتصاب غذا برای نقد کردن دستمزدها فراخواند؟ آیا انتخاب خود کشی یک کارگر و یا اعتصاب غذا تا سرحد نابودی را میتوان بعنوان جلوه های مقاومت کارگری برای کل طبقه و حامیان طبقه کارگر تجویز کرد؟ مسلما هر کارگر کمونیست و سوسیالیستی پاسخ منفی میدهد.
و بالاخره هیچکدام از این مباحث نباید به تلاش جمعی ما برای گسترش کمپین برای آزادی محمود صالحی و اسانلو و همه زندانیان سیاسی خدشه ای وارد کند. اما باید به تاکتیک ها و روشهایمان و به سنتهائی که برای مبارزه کارگری تجویز میکنیم توجه دقیق داشته باشیم. کاملا با این نکته شما موافقم که اتحاد و همبستگی طبقاتی رمز پیروزی ماست. بیائید همین اتحاد و همبستگی طبقاتی و حمایت جامعه و جنبشهای آزادیخواهانه از طبقه کارگر را تقویت کنیم. این میتواند فعالین کارگری را از چنگ رژیم اسلامی دربیاورد. با آرزوی موفقیت و گسترش کمپین آزادی محمود صالحی و کلیه زندانیان سیاسی.
مهدی کیا
آخرین اخبار حاکی از اون هستش که اصولگرایان مورد حمایت احمدی نژاد از ترس پیروزی حزب خاتمی در انتخابات مجلس درحال کشاندن خاتمی به دادگاه روحانیت و خلع لباس ایشان هستند. طبق آخرین گزارشات سردار فرهاد نظری که توسط خاتمي در مسائل کوی دانشگاه کنار گذاشته شده بود، با حمایت احمدی نژاد درحال تدوین شکایت نامه علیه سید محمد خاتمی و کشاندن وی به دادگاه روحانیت و در نتیجه خلع لباس خاتمی و رد صلاحیت وی برای انتخابات هستند.
مهدی عزیز،
در شماره قبل نشریه و در گوشه ای از یادداشت سردبیر در این زمینه حرف زدیم. تقاضا میکنم به همان نوشته مراجعه کنید. نکته ای که باید اینجا تاکید کرد اینست که اولا احمدی نژاد و شرکا چنین توانی در تناسب قوای جناحها فعلا ندارند. ثانیا مردم در جنگ این اوباشان و رقابت شان ذینفع نیستند. مردم خواهان جمع کردن کل نظام اسلامی با آخوند معمم و مکلا هستند. مردم برای خلع لباس همه شان و الغا شغل مفت خوری آخوندی دور خیز کرده اند. ما باید در جنگ و رقابت اینها قدرت مردم را ببینیم و راه حمله به همه شان را هموارتر کنیم. خاتمی و احمدی نژاد پاره تن این رژیم اند. کار ما مبارزه برای سرنگونی همه شان است نه ایستادن کنار یکی در مقابل دیگری. موفق باشید.
سلام،
آفرین. عالی هستش. می تونم جزو دوستان شما باشم؟
دوست عزیز، خوشحالیم که از نشریه خوشتان آمده است. ما به دوستان بیشماری نیاز داریم. به جمع دوستان ما خوش آمدید.
آقای علی جوادی بسیار عزیز سلامهای گرم مرا در نام عیسی مسیح بپذیرید،
از اینکه لطف فرموده من را در لیست نامهنگاری الکترونیکی خودتان منظور کرده بودید تشکر میکنم، گو اینکه در نظر اول فکر میکنم که تماس شما با یک کشیش مسیحی احتمالاً عمدی نبوده است !! از آنجا که من به قدرت خدا اعتقاد دارم (از اعتقاد دل شما خبر ندارم ولی میتوانم حدس بزنم!)، تماس خودم با شما را امری کاملاً تصادفی تلقی نمیکنم . به هر حال امید و دعای من برای شما این است که زندگی و روابط شخصی شما همواره مملو از آرامش حقیقی و سلامتی باشد.
با احترام، کشیش فریبرز خردمند خندانی
آقای فریبرز خردمند خندانی
متشکر از اظهار لطف شما. تصور من اینست که این ایمیل تصادفی بوده است. راستش خیلی از مسائل بدوا تصادفی اند. خلقت هم تصادفی است. تردیدی نیست ما تلاش میکنیم که لیست گیرندگان ادبیات کمونیستی و انسانی گسترده تر باشد. در عین حال هر کسی که مایل به دریافت نباشد به تصمیم شان احترام میگذاریم و آدرسش را از لیست خارج میکنیم. لطفا اگر مایل به دریافت نشریه کمونیستی ما نیستید اطلاع دهید. خاصیت ادبیات کمونیستی اینست که حقایق زشت جهان مادی را برملا میکند و اراده انسان برای تغییر آن را به میدان میکشد. و بدرجه ای که در این کار موفق میشود، انسان را از قید مذهب، هر مذهبی، رها میکند. سلامت و تندرست باشید.
سلام،
با توجه به اینکه در یک نظام کمونیستی پیشرفت از لحاظ مالی محدود می شود چه تضمینی وجود دارد که با پدیده فرار مغز ها رو به رو نشویم؟ فرق حزب شما با بقیه احزاب کمونیستی چیست؟ در راه مبارزه فرق دارید یا هدف مبارزه؟ چه طور می توان با آنها رابطه بر قرار کرد منظورم فقط سایت نیست برای مثال چه طور می شود از زمان سخن رانی هایشان آگاه شد؟
دوست عزیز،
در نظام کمونیستی پیشرفت مادی بشر به اوج میرسد و مرتبا دامنه نیازهای مادی و معنوی شهروندان ارتقا می یابد. دلیلی برای "فرار مغزها" در یک جامعه خوشبخت و سعادتمند نیست. تضمین اساسی جامعه کمونیستی انسان محور بودن آن در قوانین و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و تضمین عملی و مادی آن توسط شهروندانی است که بلاواسطه در سازمان تولید اجتماعی سوسیالیستی شرکت دارند و شعور و توان عمومی شان را در جهت سعادت فرد و جامعه بکار گرفته اند. تفاوت ما با بقیه احزاب کمونیستی در سنت اجتماعی و طبقاتی ای است که ما به آن تعلق داریم و مبانی آن در برنامه یک دنیای بهتر و سمینارهای کمونیسم کارگری و ادبیات این جنبش در سطوح مختلف تدوین شده است. توصیه میکنم آثار منصور حکمت را مطالعه کنید. اگر حزب کمونیستی مورد نظرتان را بگوئید میتوان مشخص تر حرف زد. در مورد تماس با این احزاب باید از طریق تلفنها و ایمیلهائی که اعلام کردند و یا از طرق دوستان نزدیک به هر جریان اقدام کرد. موفق و پیروز باشید.
عبدی
اینا چیه؟ من منظورتون رو نمیفهمم. فقط اینو می فهمم که برای دنیای بهتر باید به آخرت فکر کرد نه به دنیا.
عبدی عزیز،
دنیای بهتر را باید روی همین کره خاکی ساخت. نه شاه نه خدا نه قهرمان راه چاره نیست. هیچ چیز بیرون بشر وجود ندارد. انسان زنده عامل شناخت، نقد و تغییر جهان است. هرچه هست محصول کار اجتماعی بشریت کارگر و تولید اجتماعی در اعصار . نظامهای اقتصادی و اجتماعی معین است. دنیا همین امروز میتواند بهتر و انسانی باشد اگر نیروی اجتماعی کمونیسم به میدان بیاید و نظام کهنه بردگی را با میراث مذهب و مردسالاری و ارتجاع فکرز و فرهنگی دسته جمعی الغا کند. "دنیای امروز را فراموش کنید و به آخرت فکر کنید"، پرچم مذهب و ایدئولوگ های عقب مانده طبقه حاکم علیه اراده طبقاتی کارگر برای تغییر است. این جبهه ای از جنگ علیه کمونیسم است. ما بعنوان کمونیست علیه هر خرافه ای که نیروی طبقه ما و جامعه را اسیر مناسبات بردگی سرمایه داری و متعلقات آن میکند مبارزه میکنیم. ما میخواهیم بهشت را زمینی کنیم. دوست من، دنیا و آخرت همینجاست، همینجا برقص!
رفیق گرامی علی محمدی
خوشبختانه امروز متوجه شدم که پس از سالها تحمل رنج و مشکلات، درخواست اقامت شما از وزارت کشور انگلستان مورد قبول قرار گرفته است. وزارت کشور انگلستان مجبور شد که حق پناهندگی شما را به عنوان یک فعال سیاسی به رسمیت بشناسد. ما به صورت هر روزه درگیر مبارزه برای استیفای حق هستیم و هر موفقیت در این خصوص، به مثابه گامی به پیش برای دفاع از حقوق انسانهاست. به شما و تمام فعالین این عرصه تبریک میگوییم. از این بابت که نهایتا امکان دیدار خانواده و فرزند دلبندت فراهم شده عمیقا خوشحالم.
بار دیگر از صمیم قلب برای تو و معصومه شهبازی عزیز آرزوی سربلندی دارم.
سیروان قادری
17/07/07
رفیق سیروان عزیز،
با خسته نباشید. حتما رفقا علی محمدی و معصومه شهبازی از اینکه در موقعیت ایمن تر و نرمالی قرار گرفته اند خوشحال اند. ما هم خوشحالیم و آرزوی موفقیت و سربلندی برایشان داریم. بگذارید امیدوار باشیم که دنیا و جامعه ای خواهیم ساخت که علیه زندگی و انسانیت نباشد و برای زنده ماندن و بقا و خوشبختی کسی مجبور به تحمل این همه مشقت نشود.